چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

پریایی دریایی

امروز تو تاکسی دیدم یه آقایی جلو در واساده صندلی جلو هم اشغاله راننده هم عربده می زنه یه نفر نفر. 

جلوتر که رفتم دیدم یه پری دریایی خودش و ولو کرده رو صندلی عقب، اما به نظرم خانم والده بود یعنی ملکه پریا ها ابعادش در حد  آقا ما تا نشستیم یعنی نشستیم که نه جاهای خالی که اون لا لو ها مونده بود و پر کردیم مثل این خمیرایی بازی که شکل می گیرن، اون یکی آقاهه هم نمی دونم چرا به شیشه چسبیده بود از اونور هر بچه ای که می دید مثل همین آقاهه بغلی من دماغ و لبش و می چسبوند به شیشه  باز سبب خیر شد بچه های مردم خندیدن. خانمه  یه حال اساسی داده بود برای اینکه یه وقت به من نماله ماه رمضونی استغفرالله کیفشم گذاشت بود ما بین خودش و من؛ حالا کیفش پر میخ و پرچ در ابعاد خودش، بالاخره باس به خودش می اومد دیگه، همه اینا تا ماشین می افتد تو دست انداز مثل مته تو پک و پهلویی من فرو می رفت هر دفه هم جاش عوض می شد  یعنی تقریبا باید جیگر من و از این به بعد زلیخا صدا کرد  وقتی هم بهش گفتم ببخشید سرکار علیه میشه این کیف و بذارید رو پاتون انگار بهش پیشنهاد بی ناموسی دادم  تازه دستشم که رو پاش بود آورد گذاشت بغلش  منم تشکر کردم هدفون و تو گوشم فرو کردم از جو پیش اومده لذت بردم برای خودش و ابا و اجدادش سلام و صلوات فرستادم  

 

و من الله توفیق