چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

حیوون خوش تیپ

با مامان رفته بودیم دکتر گوارش، مزاجش بهم ریخته بود؛ برگشتنی از مطب دکتر سر چهارراه پشت چراغ قرمز کنار یه ماشین کورکی قرمز واسادم. فکر کنم پولیش کشیده بود ماشین برق می زد نمی شد چش ازش برداری، توش و نگاه کردم وووووووو یه پسر بلا نسبت خودم ژیگول، پوست برنزه، ابرو هشت و هفت و نه ! هیکل تو پُر، یه ساعت طلا هم بسته بود از این دست سازها، خلاصه کلام لعبتی بود برای خودش  چراغ که سبز شد یه نگاه دلبرانه هم به من کرد، یه تی کاف کرد و رفت. 

جلوتر باز بهم رسیدیم دیدم راهنمایی سمت راست و زد کم کم داشت می کشید کنار، پشت یه 206 گوجه ای وایساد؛ در و باز کرد دست انداخت تو ماشین من اول فکر کردم پشت گردن یه بچه گربه رو گرفته بعد دیدم نخیر هر چی می کشه بیرون این تموم نمیشه  بهههله یه دخی خانم لعبت تر از خودش بود که پرتش کرد روی زمین و با لگد بود که افتاد به جونش  ناکس فقطم تو صورتش می زد، ملت هم فقط تماشا می کردن ! البته من خودم از همون ملت بودم که تماشا می کردم؛ خدایی دستم به فرمون قفل شده بود فکم به زمین  

تو بگو اون براد پیت جنتلمن تو چشم بهم زدنی شد شعبون بی مخ ! ما که نفهمیدیم جریان چی بود ولی صحنه جیگر ریش کنی بود که به مدد مردمی که تونسته بودن فکشون و جمع کنن تموم شد. 

دخی فکر کنم چیزی از دندوناش و فک مکش نموند، اینا رو ول کن دماغ و بگو

شفای همه مریضایی روحی و جسمی بلند صلوات بفرس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد