چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

کما

امروز اون دختر و تو برنامه احسان دیدم؛ اسمش ثمره بود، کانال سه. خیلی اتفاقی، آخه اصلا از این احسان خوشم نمیاد. ولو شده بودم رو زمین کانالایی تلویزیون و بالا پایین می کردم، همین جوری مادام بازیم گل کردش نگاه کردم. همش تو ذهنم تو بودی نیما وقتی حرف می زد. 

وقتی یکی له و لورده بعد از پنج ماه به هوش میاد، وقتی تا مرز اهداء میره، وقتی نمی تونسته راه بره حرف بزنه حتی عطسه، سرفه یادش نبوده ولی الان اینقدر قشنگ حرف می زنه که من و یه جوری می کنه که بهش فکر کنم  پس اگه بهمون حال بده به تو حال بده میشه؛ یه کاری کن بشه نیما !! تو به هوش بیایی همه اون چیا خودش درست میشه تو به هوش بیا فقط ..  

 

و من الله توفیق

پریایی دریایی

امروز تو تاکسی دیدم یه آقایی جلو در واساده صندلی جلو هم اشغاله راننده هم عربده می زنه یه نفر نفر. 

جلوتر که رفتم دیدم یه پری دریایی خودش و ولو کرده رو صندلی عقب، اما به نظرم خانم والده بود یعنی ملکه پریا ها ابعادش در حد  آقا ما تا نشستیم یعنی نشستیم که نه جاهای خالی که اون لا لو ها مونده بود و پر کردیم مثل این خمیرایی بازی که شکل می گیرن، اون یکی آقاهه هم نمی دونم چرا به شیشه چسبیده بود از اونور هر بچه ای که می دید مثل همین آقاهه بغلی من دماغ و لبش و می چسبوند به شیشه  باز سبب خیر شد بچه های مردم خندیدن. خانمه  یه حال اساسی داده بود برای اینکه یه وقت به من نماله ماه رمضونی استغفرالله کیفشم گذاشت بود ما بین خودش و من؛ حالا کیفش پر میخ و پرچ در ابعاد خودش، بالاخره باس به خودش می اومد دیگه، همه اینا تا ماشین می افتد تو دست انداز مثل مته تو پک و پهلویی من فرو می رفت هر دفه هم جاش عوض می شد  یعنی تقریبا باید جیگر من و از این به بعد زلیخا صدا کرد  وقتی هم بهش گفتم ببخشید سرکار علیه میشه این کیف و بذارید رو پاتون انگار بهش پیشنهاد بی ناموسی دادم  تازه دستشم که رو پاش بود آورد گذاشت بغلش  منم تشکر کردم هدفون و تو گوشم فرو کردم از جو پیش اومده لذت بردم برای خودش و ابا و اجدادش سلام و صلوات فرستادم  

 

و من الله توفیق

وقتی اینا وبلاگ دارن D:

 

عرض ادب  

وقتی نیما وبلاگ داره، وقتی مونا وبلاگ داره، وقتی دخی همساده بغلی هم داره، پس منم می تونم وبلاگ داشته باشم  

 

یه چیزی مثل کَکی که به تنبون آدم می افته به سر من افتاده، واس خاطره اینی که بهش فکر نکنم می خوام اینجا اختلاط کنم . 

  و من الله توفیق