چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

God father

می دونستی که داشتم بهت شک می کردم ؟ خودت جای من یهو و یک ضرب بذارنت کنار. می دونی داداش قصه ما یه کم در همه، یعنی هم پیچیدس هم سادس؛ اسکلم خودتی. 

اما من مطمئن شدم که ما رفیق نیستیم، تو مثل یه پدر خوانده با من رفتار می کنی؛ تو می گی و من گوش می دم، من گند می زنم تو ردیف می کنی، من کم میارم به تو تکیه می کنم. 

 تو همیشه حس بزرگ تری نسبت به من داشتی؛ بزرگ تری که همیشه حواسش هست که خطا نکنه فرزند خوندش. البته جایی شیطنتم بهش میده، حتی بعضی وقتام باهاش همراهی می کنه ولی نگاه تغییر نمی کنه. تو مراقبی و منم مطمئنم که پشت دارم. 

اما حالا دیگه نمی تونم، فرزند خوندت بزرگ شده، نه اونقدر بزرگ که به تو احتیاج نداشته باشه، اما می خواد ببینی که اونم می تونه، آره دارم بهت ایراد می گیرم؛ دلم بخواد داد هم می زنم، فحشتم می دم ! حرمتی از بین نرفته اشتباه نکن، تو الان به من بگی روزه من بازم حرف نمی زنم، اما تو ذهنم که می دونم شبه پدر خوانده ! 

چرا رفیق بودن و امتحان نکنیم ؟ چرا فکر می کنی هر چی فکر می کنی درسته ؟ چرا فکر می کنی می تونی به من بگی دیگه نباش و منم برم دنبال کارم ؟ چرا فکر می کنی می شه به جای دیگران تصمیم گرفت ؟ چرا فکر می کنی همه اگه با اون چیزی که تو تجربه کردی مواجه بشن همون نتیجه تو رو، روشون داره ؟ همه آدما که یه جور نیستن، هستن ؟

 خودت یاد دادی نشون دادی که دنبال هیچ کس همینجوری راه نیافتد، تو گفتی مرید و مرشدی الان معنا نداره؛ گفتی انسان و اختیارش و شعورش. چرا یه جور دیگه عمل می کنی و می خوای ؟

نه ! تو هنوزم همونی برای من ! حتی با حرکتی که کردی، نه اینکه بعد از امشب دارم این و می گم؛ از همون لحظه اولی که گفتی همین و گفتم. باور کن منم می تونم، می تونم بهت کمک کنم، منم می تونم حالا واسم که تو بهم تکیه کنی. چرا تنها موندی رفیق ؟ چرا می خوای تنها بمونم ؟ اگر می خوای بازم مراقبم باشی اونم به روش خودت ! رک بهت بگم داری به گا می دی .. حتی همه اون چیزایی کوچیکی که به سختی دارم کم کم درست می کنم. داری خیانت می کنی، بیخود نگو که خودت اینجوری راحتری؛ مزخرفه ! می شه با هم بود و درستش کرد، می شه درست هم نشد با هم بود به خدا میشه. بهتر از اینی که با هم نبود و درست نشه و تموم بشه...

گوش می دی پدر خوانده ؟؟ نمی تونستم به خودت بگم !

اگر با من نبودش هیچ میلی

امروز تلفن زنگید هیچ حوصله حرف زدن نداشتم، مخصوصاً که شماره رو نمی شناختم؛ حتمی اشتباه گرفته. 

صدا آشنا بود و گرم اما نه صمیمی، فکر کردم اشتباه می کنم، یه چند ثانیه سکوت کردم که صدا رو بهتر بشنوم. آخه من معمولاً احوالپرسی که می کنم نمی فهمم اصلاً طرف چی می گه چند ثانیه اول و تند تند حرف می زنم و هی دو تا جمله چه خبر خوبی و تکرار می کنم.  

خودش بود؛ لیلی. الآن اگر فک کردین می گم همه چی مثل فیلم جلو چشمم رژه رفت کور خوندین ! چون هیچی یادم نیومد جز یه عکس دو نفره که تو دیوونه بازی انداختیم اونم نصف کله من توش نبود؛ حالا این چرا یادم اومد خودمم نمی دونم، شاید من زیادی حس نوستالوژی دارم به عکس و خاطره های مسخره  

شاید برم مسافرت چند روز، شاید گم و گور بشم. اگه مثل بقیه خسته نباشم اندازه خودم هستم، اندازه خودم چقدره ؟ به خودم مربوط میشه و بس ! اگه کسی از اون لا لوها گفت بی تربیت فکر نکنه نشنیدم. باید بگم که خودتی  

 

اصلاً نمی خوام از این جمله استفاده کنم که هر کس اگه جایی من بود.... به من ربطی نداره اگر کسی جایی من بود چه غلطی می کرد. مهم اینه که من تو جایی خودم هستم و هیچ گوهی نمی تونم بخورم !!! هیچ هم حرف زدنم بد آموزی نداره چون بچه اگه آدم (سوسول) باشه، باید الآن خواب باشه اینجا چیکار می کنه ؟؟ اگرم که بیداره چشمش کور بایدم بد آموخته بشه (کلمه متضاد بد آموزی پیدا نکردم صبتی داری شما ؟) دیگه چیکار کنم، جا و کسی نیست برم دری وری بگم هر شب اینجاییم.

راستی آقای مخاطب خاص دست شما درد نکنه الحق که صفت پدر خوانده برازنده شماست  

آدم با رگ

خدایی شانس آوردیم نباختیم؛ ولی گفته باشم در هر شرایطی پرسپولیس سرور استقلاله !  

همش فکر می کردم من بچه ننم نگو مامان من خیلی حرفه من و می فهمه آره داداچ. اومده تو اتاق می گه به چی فکر می کنی می گم به کار و فردا و اینا، می گه خالی نبند افشین، من و می گی  یوخده نگا به مامانه کردم گفتم تو پرستیژ شما نیستا این صبتا می گه باید با بچه به زبون خودش حرف زد   

چند دقیقه بعد صدای حرف زدنش با آیدا میاد می گه نه عزیزم حتما می تونی من بهت اعتماد دارم شک نکن. یعنی رسماً من خفه شدم. فکر نکنی من تو خونه کم توجهی و تبعیض می بینما نه اصلاً !  

باز خوبه من آدم بی خیالی هستم، باز این بچه بازی ها خون به جیگر آدم می کنه گفتنی  اومدم یه جایی داشته باشم راحت باشم مثل مثله پسر دار شدم چی چی نونم بشه قاتل جونم شده. حکایت ماست. من که سرم درد می کنه برای دردسر   

عنوان هم هیچ ربطی نداشت دوست داشتم جو بدم