چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

چرکولک

نه گذشته نه آینده .. شکلات ! حال ! عشق و حال .. D:

وقتی افشین در خانه تنها باشد

این بار دومه که می نویسم  دفعه اولیش نمی دونم چی شدش  

 مامان اینا نیستن، منم با هزار و یک مصیبت بیدار میشم هر روز. به عالم و آدم می سپارم.

دیشب به یه عقل شیرین تر از خودم گفتم من و بیدار کنه واسه سحر. بعد صبح هی هر چی منتظر شدم دیدم چرا صبح نمیشه پس  جیشم گرفت  پا شدم دیدیم به به ساعت ده و نیمه صبح اول وقته  اصلانم دیر نشده بود خونسردیم و کامل حفظ کردم، فقط سر جام سیخ شدم بعدم دوویدم همه ساعتایی تو خونه  رو نگاه کردم لامصب همش همون ده و نیم بود اونم دقیق  

رفتم مستراح حالا هر چی من خونسردم این بند شلوارکم خون خونش و می خوره و باز نمیشه، من به رو خودم نمیارم اونم هی گرش کورتر میشه؛ آخرش باز پریدم از وی سی بیرون با چاقو بند تنبون مبارک و بریدم و .. (بقیه اش بی ناموسی ه) با چشمای باز و صورتی که رنگ و روش برگشته رفتم حاضر بشم قبلشم زنگ زدم آژانس (پیک موتوری) آقاهه گفت بستتون چیه ؟ برگشت داره ؟ گفتم نه یه مانکنه باید ببره جمهوری  

اومدم گوشی م و نگاه کردم دیدم به به خجسته یه اس ام اس زده انتظار داشته من با اون بیدار شم  

ادامه دارد ..

چند گانه

 1. نُه روز گذشته نیما .. بلند شو برات کلی داستان دارم تعریف کنم، بلند شو باز من موندم و تو؛ پاشو هیچ کی تره هم برامون خورد نمی کنه. اون چند ماه از این چند دفعه راحت تر گذشت، حداقل آدم می دونست چه گِلی داری به سرت می گیری، توام مثل این مَثَل داشتنه بچه می مونی بودنت یه دردِ نبودنت هزار و یک درد.  

 

2. اینقدر دروغ می گی دروغ می گی ! که خودتم باور می کنی که راسته ! بعد می خوای بگی که دروغ گفتی مصیبت سر قانع کردن خودته که حالا باور نمی کنه که دروغ بوده. هر کی فهمید من چی گفتم بیاد برای خودمم توضیح بده  

 

3. همه برنامه من و قاطی پاتی کرده دکتر، آخر سر دو ساعت مونده به اینکه برم؛ زنگیده که امروز کنسل ! منم تلیدم اون که می خواست همراهم بیاد، گفت همه برنامه من و بهم ریختی !( از اون جایی که فحشش ناموسی بود و اینجا خانواده رد میشه بقیش و نمی گم چی گفت) حتمی اونم زنگ زده به یکی دیگه اونم برنامش بهم ریخته و الان فکر کنم بهم ریختن برنامه ها تا بازیایی لیگ انگلیس و پارلمان فرانسه هم کشیده   میگن همه چی تو این جهان بهم ربط داره همینه

 

 4. این یارو سحر ها دیدی کانال یک ؟ چقدر دری وری می گه  چقدرم تند حرف می زنه؛ گوش من اصلا به حرفاش نمی رسه. من هنوز تو اول جملم این رفته موضوع بعدی  اصلا وسطش استپ هم نمی ده یه کله می حرفه ! یعنی آخر جمله این موضوع وصل میشه به اول جمله موضوع بعد  

 

و من الله توفیق  

من داداش کوچیکه

امروز با آیدا رفتیم پیش دکتر، قبلش بهش گفته بودم که حوصلش نیست تا یخ حرف زدنت باز شده داری می حرفی یهو ببینی وقت تموم شده باید بری تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا جلسه بعدی؛ که جلسه بعد هم دچار همین مصیبت بشی. قول داده بود چند تا وقت پشت هم باشه که به قولش عمل کرده بود و من با خیال راحت لم دادم حرف زدم و بهتر شدم .. 

از همه چیز حرف زدیم. همه چیز منم که سر و ته اش خلاصه میشه به نیما، دوستام و رفیقام با نیما شروع میشه با نیما هم تموم میشه، چرا یه چند تایی هستن که رفیق خودم باشن اما زیاد جیک تو جیک نیستیم الان؛ به دکتر گفتم مشکل دوستم چیه منم دچار توهم و بی خوابی شدم، گفتم انگیزه ندارم هیچی برام معنی نداره؛ گفتم از این دهنم صاف شده که نمی تونم کاری کنم، نمی دونم چی کار کنم. اینقدر گفتم گفتم تا موضوع مونا رو هم گفتم؛ گفتم که چی کار کردم و چی گفتم، ازم پرسید خوب چی شد بعدش ؟ به نتیجه ای رسید ؟ گفتم نمی دونم اما نیما ساکت شد و مونا هم خیلی تغییر کرده و رفته کنج؛ گفت فکر می کنی دوستت اون جوری دوستش داره ؟ اگه داره چرا ساکت شده ؟ گفتم نمی دونم من فکر می کردم که داره؛ گفت مونا چی ؟ چه تغییری کرده ؟ گفتم بی حوصله شده دیگه اکثراً نیست، یه جوریه، همشم فراری از ما؛ ازم پرسید خودت چی فکر می کنی ؟ گفتم بازم من گند زدم ؟؟ گفت تو نیما رو تو معذوریت قرار دادی، گفتم یعنی چی ؟ گفت تو اهرم فشار شدی برای ذهن نیما تو مونا رو به تردید انداختی در مورد نیما حالا اونا رابطه عادی شونم داغون می بینن، رابطه ای که تو با حرفات با کارات با دخالتت خرابش کردی؛ بازم گفت .. هی گفت .. 

 

یادت میاد نیما بهم چی گفتی ؟ گفتی مراقبش باشم، اما من باز گند زدم؛ یادت میاد مونا ؟ گفتی بذارم راه خودش و بره، اما من پافشاری کردم. 

 

نیما همیشه همین طوری بوده، من گند می زدم تو می پوشوندی، تو جمع می کردی. اما این دفعه دیگه هیچی نگفتی فقط توان پس دادی. یادته می رفتی بهت گفتم نیما اگه هم و نبینیم دیگه چی ؟ گفتی همه جا تو بازم برام همون داداش کوچیکه دردسری که فقط یکی و می خوای دنبالت باشه رو کارت ماله بکشه؛ نیما من این دفعه هم گند زدم اما نشد که روش ماله بکشی، بازم مثل همیشه می گم نمی خواستم بشه و شد؛ ببین چی شده که من باید بیام اینجا بحرفم؛ ببخش داداش کوچیکه رو. 

 

مونا دعوا زیاد با هم کردیم، من زیاد اعصابت و خورد کردم؛ رژه زیاد رفتم رو مخت، تنت و زیاد لرزوندم، فبض روحت کردم، اما جون نیما هیچ کدومش رو قصد و غرض نبوده. تو که ما رو به داداش بودن قبول نداری؛ اما تو برای من آبجی بزرگه که نه ولی آبجی خالی هستی؛ ببخش نادونی افشین. 

 

 

 و من الله توفیق